شمیم وحی

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

 امام سجّاد عليه السلام

11 مهر 1396 توسط زهرا رضائيان كوچي

🌴 امام سجّاد عليه السلام 🌴
🍃 من پسر كسى هستم كه فرشتگان آسمان بر او گريستند .

من پسر كسى هستم كه جنّيان در زمين و پرندگان در هوا بر او نوحه سرايى كردند .
📕 بحارالانوار ، ج 45 ، ص 174 
◾ سالروز شهادت جانگداز سید الساجدین حضرت امام سجاد (ع) تسلیت باد ◾

🌾🌿🌴

🌴 منتظران ظهور 🌴

🇮 اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج 🌿​

 نظر دهید »

🌴 قبر شریف حضرت ابوالفضل (ع) در وسط آب 🌴

11 مهر 1396 توسط زهرا رضائيان كوچي

🌴 قبر شریف حضرت ابوالفضل (ع) در وسط آب 🌴
🌾 آیت الله حاج سید عباس کاشانی حائری نقل می کرد: «روزی در خانه آیت الله العظمی حکیم (1) بودم که کلیددار آستان مقدس حضرت ابوالفضل، علیه السلام، تلفن کرد و گفت: سرداب مقدس ابوالفضل، علیه السلام، را آب گرفته و بیم آن می رود که ویران گردد و به حرم مطهر و گنبد و مناره ها نیز آسیب کلی وارد شود، شما کاری بکنید.
آیت الله حکیم فرمودند: من جمعه خواهم آمد و هرآنچه در توان دارم انجام خواهم داد. آنگاه گروهی از علمای نجف از جمله اینجانب به همراه ایشان به کربلا و به حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباس، علیه السلام، رفتیم، آن مرجع بزرگ برای بازدید به طرف سرداب مقدس رفت و ما نیز از پی او آمدیم، اما همین که چند پله پایین رفتند، دیدم نشستند و با صدای بسیار بلند که تا آن روز ندیده بودم، شروع به گریه کردند. همه شگفت زده و هراسان شدیم که چه شده است؟ من گردن کشیدم دیدم شگفتا منظره عجیبی است که مرا هم گریان ساخت.
قبر شریف حضرت ابوالفضل، علیه السلام، در میان آب مثل جایی که از هر سو به وسیله دیوار بتنی بسیار محکم حفاظت شود، در وسط آب قرار داشت، اما آب آن را نمی گرفت. درست همانند قبر سالارش حسین، علیه السلام، که متوکل عباسی بر آن آب بست اما آب به سوی قبر پیشروی نکرد. (2)
📚 1. از مراجع تقلید در نجف اشرف.

2. کرامات الصالحین، ص 286، به نقل از: کرامات العباسیه (معجزات حضرت اباالفضل، علیه السلام)، علی میرخلف زاده، ص 92.

🌾🌿🌴

🌴 منتظران ظهور 🌴

 🌿 اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج 🌿​

 نظر دهید »

فاصله دروغ تاحقیقت 

11 مهر 1396 توسط زهرا رضائيان كوچي

🔺 تصویر دروغینی که #رسانه های غربی از #عاشورا و #شیعه نشان میدهند و آنچه #حقیقت دارد 
#امام_حسین ​
بارگذاری…

 نظر دهید »

#آمریکا #استرالیا #تبلیغ #عاشورا

10 مهر 1396 توسط زهرا رضائيان كوچي

کمپین جهانی #SayYaHussain
هر سکوتی در برابر ظلم به بیشتر شدن و حق به جانب بودن ظالم کمک میکنه ، پس سکوت رو بشکن و #بگو_یاحسین

#آمریکا #استرالیا #تبلیغ #عاشورا #آفرین​

 نظر دهید »

🌴 ماجرای دیدار جوان نصرانی با امام زمان (عج) 🌴

10 مهر 1396 توسط زهرا رضائيان كوچي

 
🍃 ديده ام مانده به در تا كه بيايي اي دوست 🍃 رخ نوراني خود بنمايي اي دوست

🍃 چون گدايان درت تا به نوايي برسم 🍃 ياد من هم بده آداب گدايي اي دوست
🌾 در شهر حلّه جوان نصراني بود كه مادري مسلمان داشت و شيعه بود ، هر چه اين مادر به فرزندش نصيحت مي كرد و مي گفت مادر بيا مسلمان شو ، پسر گوش نمي كرد ، مي خنديد و او را مسخره مي كرد كار به جايي رسيد كه مادر دلسرد و مأيوس شد . يك روز گفت : پسرم دنيا پستي و بلندي دارد ، خوب و بد بسيار دارد حالا كه به حرف من گوش نمي كني من يك خواهش از تو دارم ، گفت : بگو مادر . گفت : پسرم اگر روزي آمد گرفتار شدي ، اگر روزي آمد تنها و بي كس شدي . در خانه هر كسي رفتي جوابت را نداد ، وقتي از همه قطع اميد كردي ، متوسل شو به ابا صالح المهدي ، اگر از دل و جان صدايش بزني كمكت مي كند . جوان گفت : مادر جان ابا صالح كيه ؟ گفت پسرم او دادرس بيچارگان است ، او دواي دردمندان است .

چند وقت گذشت نزديك پائيز بود اين جوان شغلش روغن فروشي بود براي خريد روغن از شهر خارج شد ، روغنها را از چادر نشيانان خريداري كرد ، و در راه باز گشت تصميم گرفت از شدّت خستگي نيمه شب در دل بيابان بماند و استراحت كند و فردا صبح حركت كند ، از قضا عده اي كه همراه او بودند همه دارايي اش را دزديدند فردا ظهر از فشار گرما و تشنگي بيدار شد خودش را وسط بيابان تنها ديد بلند شد ، گفت خدايا چكنم؟ من در اين بيابان تنها جان مي دهم كسي هم خبر ندارد ، آنچنان مضطرب شد و به حالت انابه افتاد ، يادش افتاد مادرش سفارش كرده بود : هر موقع مضطرب شدي و دادرسي پيدا نكردي بگو( يا ابا صالح ادركني ) چند مرتبه از سوز دل صدا زد ( يا اباصالح المهدي ) تا از هوش رفت .

يك وقت متوجه شد يك آقاي زيبايي كنارش نشسته است با مهرباني خاص آب در دهانش مي ريزد . حالا از زبان جوان گوش كنيد تا اين آب به گلويم رسيد آنچنان گوارا بود كه فوراً عطش من برطرف شد ، قوت گرفتم ايستادم ، سلام كردم ، گفتم آقا شما چه كسي هستي ؟ فرمودند : من حجة بن الحسن هستم . آي جوان وقتي به حله رسيدي مذهب مادرت را انتخاب كن ، گفتم باشد آقا ، به روي چشمم ، چند قدمي با آقا رفتم يك وقت با تعجب ديدم به شهر حله رسيديم صدا زدم آقا حالا كه لطف فرموديد مرا از هلاكت نجات داديد برويم خانه تا كارتان را تلافي كنم . فرمودند : نه هزاران گرفتار از شيعيان ما الان دارند من را صدا مي زنند من بايد بروم به دادشان برسم1 .
📕 1. گلواژه فاطميه 2 ، ناشر: افق فردا ، 1382 ، ص64-67 به نقل از ره يافتگان وصال 

🌾🌿🌴

🌴 منتظران ظهور 🌴

🇮🇷 @montazerane_zohoor

 🌿 اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج 🌿

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • ...
  • 4
  • ...
  • 5
  • 6
  • 7
  • ...
  • 8
  • ...
  • 9
  • 10
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

شمیم وحی

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس